کد مطلب:234125 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:113

کلام آن حضرت در فرق بین معانی نامهای مشترک خداوند و انسان
بدان - خدایت خیر ونیكی را به تو بیاموزد - خدای تبارك وتعالی قدیم است، وقدیم بودن صفتی است برای او، كه خردمند را رهبری می كند به این كه چیزی پیش از او نبوده ودر جاودانه بودن شریك ندارد، پس با توجه به اعتراف خردمندان در عدم درك این صفت، برای ما روشن گشت كه چیزی پیش از خدا نبوده ونسبت به جاودانگیش چیزی با او نیست، وگفته كسی كه معتقد است پیش از او، یا همراه او چیزی بوده باطل گشت.

زیرا اگر چیزی همیشه با او باشد خدا خالق او نخواهد بود، چرا كه او همیشه با خدا بوده، چگونه خدا خالق كسی است كه همیشه با او بوده، واگر چیزی پیش از او باشد او اول خواهد بود نه این، وآنكه اول است سزاوارتر است كه خالق دیگری باشد. آنگاه خدای تبارك وتعالی خود را به نامهائی توصیف نمود، و هنگامیكه موجودات را آفرید وپرستش وآزمایششان را خواست، ایشان را دعوت كرد كه او را به آن نامها بخوانند، پس خود را شنوا بینا، توانا قائم، گویا، آشكار نهان، لطیف آگاه، قوی عزیز، حكیم دانا، ومانند اینها نامید. وچون بدخواهان تكذیب كننده این نامها را ملاحظه كردند، واز طرفی از ما شنیده بودند كه از خدا خبر می دادیم كه چیزی مانند او نیست، و مخلوقی حالش همچون او نباشد، گفتند: شما كه عقیده دارید خدا مانند و نظیری ندارد، پس چگونه در اسماء حسنای الهی خود را شریك او ساختید وخود را همنام او نمودید، این خود دلیل است كه شما در تمام یا بعض حالات مانند خدا هستید، زیرا نامهای خوب را برای خودتان هم جمع كردید. ما به آنها جواب گوئیم، همانا خدای تبارك وتعالی بندگانش را به نامهائی از نامهای خویش با اختلاف معانی الزام نموده است، چنانكه یك اسم دو معنی مختلف دارد.

دلیل بر این مطلب گفته خود مردمست، كه نزد آنها پذیرفته ومشهور می باشد، وخدا هم مخلوقش را بهمان گفته خطاب كرده وبه آنچه می فهمند با آنها سخن گفته، تا نسبت به آنچه ضایع كردند حجت بر آنها تمام باشد، گاهی به مردی گفته می شود: سگ، خر، گاو، تلخ وشیر، تمام اینها برخلاف حالات مرد است، واین اسامی به همان معانی كه برای آنها نهاده شده بكار نرفته است، زیرا انسان نه شیر است ونه سگ، این را بفهم خدایت بیامرزد. خدا عالم نامیده می شود، این نام بخاطر علم حادثی نیست كه چیزها را به آن بداند، وبر نگهداری امر آینده اش وتفكر در آنچه آفریند وتباه كند، وآنچه را از مخلوقش نابود كرده بدان استعانت جوید، كه اگر این علم نزدش حاضر نبود واز او غیبت كرده بود نادان وناتوان باشد، چنانكه دانشمندان از میان مخلوقات را می بینیم برای علم پدید آمده در آنها عالم نامیده می شوند، زیرا پیش از آن نادان بودند وبسا باشد كه همان علم از آنها دوری كند وبه نادانی برگردند، وخدا را عالم نامند زیرا به چیزی نادان نیست، پس خالق ومخلوق در اسم عالم شریك شدند، ومعنی چنانكه دانستی مختلف بود.

وپروردگارمان شنوا نامیده می شود، نه به این معنی كه سوراخ گوشی دارد كه با آن آواز را بشنود وبا آن چیزی نبیند، مانند سوراخ گوش ما كه با آن می شنویم، ولی با آن نتوانیم دید، اما خدا خود خبر دهد كه هیچ آوازی بر او پوشیده نیست، واین بر طبق آنچه ما اسم می بریم، نمی باشد، پس او در اسم شنیدن با ما شریك است ولی معنی مختلف است. همچنین است دیدن او با سوراخ چشم نیست، چنانكه ما با سوراخ چشم خود ببینیم واز آن استفاده دیگری نكنیم، ولی خدا بیناست وبه هر چه می توان نگاه كرد نادان نیست، پس در اسم بینائی با ما مشترك است ولی معنی مختلف است. او قائم است ولی نه به این معنی كه راست ایستاده وسنگینی روی ساق پا انداخته، چنانچه چیزهای دیگر اینگونه می ایستند، بلكه معنی آن این است كه خدا حافظ ونگهدار است، چنانكه كسی گوید: فلانی قائم به امر ماست، وخدا بر هر جانی نسبت به آنچه انجام داده قائم ومسلط است، و نیز قائم در زبان مردم به معنی باقی است ومعنی سرپرستی را هم می دهد، چنانكه به مردی گوئی: به امر فرزندان فلانی قیام كن، یعنی آنان را سرپرستی نما، وقائم از ما كسی می باشد كه روی پا ایستاده است، پس در اسم شریك او شدیم ودر معنی شریك نگشتیم.

اما لطیف بودن به معنی كمی وباریكی وخردی نیست، بلكه به معنی نفوذ در اشیاء (احاطه علمی به همه چیز) ودیده نشدن او است، چنانكه به شخصی می گوئی: این امر از من لطیف شد، وفلانی در كردار وگفتارش لطیف است، به او خبر می دهی كه عقلت در آن امر مانده است وراه جوئی از دست رفته است، وبطوری عمیق وباریك گشته كه اندیشه آن را درك نكند، همچنین لطیف بودن خدای تبارك وتعالی از این نظر است كه به حد ووصف درك نشود، ولطافت ما به معنی خردی وكمی است، پس در اسم شریك او شدیم ومعنی مختلف گشت. واما خبیر كسی است كه چیزی بر او پوشیده نیست واز دستش نرفته، خبیر بودن خدا از نظر آزمایش وعبرت گفتن از چیزها نیست، كه اگر آزمایش وعبرت باشد بداند وچون نباشد نداند، زیرا كسی كه چنین باشد نادانست وخدا همیشه نسبت به آفریدگانش آگاه است، ولی آگاه در میان مردم كسی است كه از نادانی دانش آموز خبرگیری كند (كه پس از نادانی آگاه ودانا شده)، پس در اسم شریك او شدیم ومعنی مختلف است. واما ظاهر بودن خدا از آن نظر نیست كه روی چیزها بر آمده وسوار گشته، وبر آنها نشسته وبالا آمده باشد، بلكه بواسطه غلبه وتسلط وقدرتش بر چیزهاست، چنانچه مردی گوید: بر دشمنانم غلبه یافتم وخدا مرا بردشمنم غالب گردانید، او از پیروزی وغلبه خبر می دهد، همچنین است غلبه خدا بر چیزها. ومعنی دیگر ظاهر بودنش این است كه برای كسی كه او را طلب كند ظاهر است (وبرای خدا هم همه چیز ظاهر است)، وچیزی بر او پوشیده نیست واوست مدبر هر چه آفریده، پس چه ظاهری از خدای تبارك و تعالی ظاهرتر وروشن تر است، زیرا هرسو كه توجه كنی صنعت او موجود است ودر وجود خودت از آثار او بقدر كفایت هست، وظاهر از ما كسی است كه خودش آشكار ومحدود ومعین باشد، پس در اسم شریكیم ودر معنی شریك نیستیم. واما باطن بودن خدا به معنی درون چیزها بودن نیست، بلكه به این معنی است كه علم ونگهداری وتدبیرش به درون چیزها راه دارد، چنانكه كسی گوید: خوب آگاه شدم وراز پنهانش را دانستم، وباطن در میان ما كسی است كه در چیزی نهان وپوشیده گشته، پس در اسم شریكیم ومعنی مختلف است. واما قاهر بودن خدا به معنی رنج وزحمت وچاره جوئی وملاطفت و نیرنگ نیست، چنانكه بعضی از بندگانش بر بعضی غلبه كند ومغلوب غالب شود وغالب مغلوب گردد، ولی قاهر بودن خدای بزرگ این است كه تمام آفریدگانش در برابر او كه آفریدگارست لباس خواری وزبونی پوشیده اند، از آنچه خدا نسبت به آنها اراده كند قدرت سرپیچی ندارند، به اندازه چشم بر هم زدنی از حكومت او كه گوید: باش ومی باشد، خارج نشوند، قاهر در میان ما آنگونه است كه بیان ووصف كردم، پس در اسم شریكیم ودر معنی مختلف است. همچنین است تمام نامهای خداوند، واگر ما تمام آنها را بیان نكردیم برای آن كه به مقداری كه به تو گفتیم برای پند گفتن ونیك اندیشیدن كفایت كند، خدایت یاور تو ویاور ما در هدایت وتوفیقمان باشد.